یه روز دیدی خودت اینجایی و دلت یه جای دیگه..بدون که کار از کار گذشته و تو عاشق شدی
طوری میشه که قلبت فقط و فقط واسه عشق میتپه،چقدر قشنگه عاشق بودن و مثل شمع
سوختن
همه چی با یک نگاه شروع میشه ، این نگاه مثل نگاه های دیگه نیست،
یه چیزی داره که اونای دیگه ندارن.....
محو زیبایی نگاهش میشی، تا ابدتصویر زیبای نگاهش رو تو قلبت حبس میکنی، نه اصلا میذاریش
توی یه صندوق درش رو هم قفل میکنی تا کسی بهش دست نزنه.
حتی وقتی با عشقت روی یه سکو میشینی و واسه ساعتهای متمادی باهاش حرف نمیزنی وقتی
ازش دور میشی احساس میکنی قشنگترین گفتگوی عمرت را داری با کسی از دست میدی
میبینی کار دل رو؟........
شب میای که بخوابی مگه فکرش میذاره؟! خلاصه بعد یه جنگ و جدال طولانی با خودت چشات
رو هم میذاری ولی همش از خواب میپری.... از چیزی میترسی...
صبح که از خواب پا میشی نه میتونی چیزی بخوری نه کاری انجام بدی فقط و فقط اونه که
توی فکرو ذهنت قدم میزنه
راه میفتی تو کوچه خیابون هرجا که میری هرچه که میبینی فقط اونه گویا همه چی از بین رفته و
فقط اون مونده طوری بهش عادت میکنی که اگه یه روز نبینیش دنیا به آخر میرسه
وقتی با اونی مثل اینکه تو آسمونا سیر میکنی وقتی بهت نگاه میکنه گویا همه دنیارو بهت میدن
گرچه عشق نه حرفی میزنه و نه نگاهی میکنه!
آخه خاصیت عشق همینه آدم رو عاشق میکنه بعد ولش میکنه به امون خدا....
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
قارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پرز لیلا شد دل پر آه او
گفت یارب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم میزنی
دردم از لیلاست آنم میزنی
خسته ام زین عشق دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیکر نیستم
این تو ولیلای تو..من نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم
در رگت پیدا و پنهانت منم
سالها باجور لیلا ساختی
من کنارت بودم ونشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم
کردمت آواره صحرا نشد
گفتم عاقل میشوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یاربت
غیر لیلا برنیامد از لبت
روزو شب اورا صدا کردی ولی
دیدم امشب بامنی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر میزنی
در حریم خانه ام در میزنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم
اگر باران بودم انقدر میباریدم تا غبار غم را از دلت پاک کنم
اگر اشک بودم مثل باران بهاری به پایت می گریستم
اگر گل بودم شاخه ای از وجودم را تقدیم وجود عزیزت میکردم
اگر عشق بودم آهنگ دوست داشتن را برایت مینواختم
ولی افسوس که نه بارانم نه اشک نه گل ونه عشق
اما هرچه هستم
دوستت دارم
*~*ولنتاینت مبارک*~*
صبر کن عشق تو تفسیر شود بعد برو
یا دل از ماندن تو سیر شود بعد برو
خواب دیدی که دل دست به دامان تو شد
تو بمان خواب تو تعبیر شود بعد برو
لحظه ای باد تورا خواند که با او بروی
تو بمان تا به یقین دیر شود بعد برو
صبر کن عشق زمینگیر شود بعد برو
یا دل از دیده تو سیر شود بعد برو
تو اگر کوچ کنی بغض خدا میشکند
تو بمان گریه به زنجیر شود بعد برو
دنیارو بد ساخته اند کسی را که دوست داری تورا دوست نمیدارد کسی که تورا دوست دارد تو دوستش نمیداری اما کسی که تو دوستش داری و او هم تورا دوست دارد به رسم و آئین زندگی هرگز به هم نمیرسند.